می دونی وقتی از تو می نویسم اشک از چشمام جاری میشه
اخه فقط تو هستی که قدر اشکای منو می دونی می دونی چند شب دارم به یاد تو چشمامو رو هم می زارم اخه دوست دارم خوابتو ببینم باشه بی معرفت دیگه تو خواب ام نمی خوای بیای می خوام بدونی که توشب و روز منی اگه صبح تا شب چشمام به راه که ببینمت اینو بدون تمام شب رویای با تو بودن یه لحظه تنهام نمی زاره چطور دلت اُمد منو تنها بزاری بری اخه نمی گی دلم واسه بهونه گرفتن ات تنگ می شه چه گویم از پریشان حالی دل زشب های سراسر خالی دل چه می شدکه تو روزی می نشستی عزیزمن به روی قالی دل رسول درد ز داغم چاره ای کن زشب بی چلچراغم چاره ای کن
ای کاش ادماباچشماشون باهم حرف میزدن وقتی نگاه ادمای روی زمین حرفایی میزنه که شاید هیچ وقت به زبون نیاد ....ای کاش اره اونوقت بود که عاشقای واقعی همدیگروبهترمی شناختند اره فقط نگاه ادماست چشم یه عاشق واقعی نمی تونه دروغ باشه بسوزای عشق بسوزان مستی ام را بسوز ای دل بسوزان هستی ام را
نظرات شما عزیزان:
نویسنده : admin